اونقدر فراموشت کردم که حتی واسه ابراز تنفر هم تو ذهنم نمیای .
اگر به یادت نمی ایم دلیل فراموشی تو نیست...من ترس از ارتفاع دارم..
گر چه دنیا فراموشکده خاطرهاست ، تو فراموش مکن آنچه میان دل ماست .
غریبه بود اشنا شد … عادت شد …عشق شد …هستی شد …
روزگار شد …خسته شد… بی وفا شد …دور شد…بی گانه شد …
فراموش نشد…
برف بارید وخدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد. زمین مغرور شد که سفید است، پاک است، چون دل خدا...
وخدا با آفتابی اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد.
دوتا آدم برفی که میونشون یه رود بود عاشق هم می شن. اونا از عشق هم آب می شن به امید این که یه روزی توی رودخونه به هم برسن.
تعداد صفحات : 10
اطلاعات کاربری
آمار سایت