loading...
سایت متفاوت جیز میز | دانلود
Jizmiz بازدید : 463 جمعه 01 دی 1391 نظرات (0)

داستان کوتاه (طمع دکتر)

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت

با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.

بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.


Jizmiz بازدید : 965 جمعه 01 دی 1391 نظرات (0)

داستان خواندنی (هیچکس زنده نیست …)

دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای
محکم کاری دو بار این کار را انجام می دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی. هم
رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس
غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:
استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!

تعداد صفحات : 14

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3554
  • کل نظرات : 129
  • افراد آنلاین : 72
  • تعداد اعضا : 282
  • آی پی امروز : 595
  • آی پی دیروز : 588
  • بازدید امروز : 10,368
  • باردید دیروز : 6,156
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 16,524
  • بازدید ماه : 16,524
  • بازدید سال : 1,062,816
  • بازدید کلی : 5,443,810