خداوند کلیدهای گنجینه های خویش را در دستان تو گذاشته است
چرا که به تو اجاز ه داده است که از او بخواهی .
پس هرگاه بخواهی می توانی درهای نعمتش را با دعا بگشایی
و ریزش باران رحمتش را طلب کنی . . .
خداوند کلیدهای گنجینه های خویش را در دستان تو گذاشته است
چرا که به تو اجاز ه داده است که از او بخواهی .
پس هرگاه بخواهی می توانی درهای نعمتش را با دعا بگشایی
و ریزش باران رحمتش را طلب کنی . . .
بیچاره تنهایی
این عروس نگون بخت
آه و اشک را دوست ندارد
اما همنشین همیشگی اش
چشم امیدش به دلی ناامید
و شکستن سکوتش
میداند عادت ، دشمن است
اما عقل کجا و دلتنگی کجا !
دل ناامید امیدوار میرود
و باز تنهایی میماند و تنهایی . . .
بدونت روز و شب افتاده ام در دام تنهایی / و تن خسته تر از پاییزم از انجام تنهایی
دلم با یاد عشقت می تپد هر دم دراین سینه / اگر در سر پرم هر لحظه از ابهام تنهایی
آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !
و فهمیدم…
تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه
درکش کنم
دیواری ساخته ام از جنس غرور با بافته ای از باورهایم
تا در روزهای تنهایی و دلتنگی به آن تکیه کنم . . .
الهی
به سوی تو آمدم به حق خودت مرا بر مگردان
الهی
اگر بخواهم، شرمسارم و اگر نخواهم، گرفتارم . . .
با من تنها بگو این قصه را / با من تنها خدا ، این بنده را
ای خدا تنها تویی تنها منم / من به تنهایی تو سر میزم . .
تعداد صفحات : 11