جلو تی وی رو مبل ولو بودم ساعت 2 شب ...بابامم بعد از اخبار خوابش برده بود...
همینجوری فیلم میدیدم یهو احساس کردم زمین لرزید...آقا مارو میگی...بلند شدم با جفت پا پریدم بیخ گوش بابام بنده خدا گرخید...گفت چی شده؟
گفتم بایا...بسم الله فک کنن زلزله است...
دیدم یه نگاه خصمانه ای بهم کرد...یه نگاه به ساعت رو دیوار انداخت...بعد ا همون نگاه غضب آلود گفت:باباجان اینوقت شب زلزله؟
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت