آرزوییست مرا دردل، که روان سوزد وجان کاهد... بخدا دردل وجانم نیست جزحسرت دیدارش... همه شب دردل این بستر جانم آن گمشده راجوید...
زین همه کوشش بیحاصل، عقل سرگشته به من گوید: ببرازیاد دمی اورا! آن کسی راکه تو میجویی، کی خیال توبسردارد؟! بس کن این ناله وزاری را،
بس کن، او یار دگر دارد . . .
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت