گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
شده بازیچه ای قلب صبورم شکستی عاقبت بال غرورم
به آسانی گذشتی از کنارم مثال دفتری کردی مرورم
اگه خنده زلبهایم گریزد، اگه اشک ز چشمانم بریزد، اگر شادی شود در من فراموش
اگر غم با دلم گردد هم آغوش، گمان هرگز مبر نازنینم، که یادت در دلم گردیده خاموش
دلم را شبی در حضورم شکستی نه آینه، حتی غرورم شکستی
ندادی به خلوتگاه عشق راهم پلی بود اگر در عبورم شکستی
بسوزد دلت که سوزاندی دلم را به ویرانی کشاندی منزلم را
فکندی زیر پا احساس و شورم نکردی رحم، حتی بر غرورم
امروز با غرورت باز م مرا شکستی با ناز وقهر و کینه مهرم زدل گسستی
دانی که بی تو هیچم ای ماه بی مروت باشد که بار دیگر قلب مرا شکستی ...
ز چشمت اگر چه که دورم هنوز ، پر از اوج عشق و غرورم هنوز
قبول است عمر خوشی ها کم است ، ولی با توام پس صبورم هنوز
تعداد صفحات : 104
اطلاعات کاربری
آمار سایت